مرحوم ثقة الاسلام كليني ـ رحمه الله ـ در جلد اول اصول كافي، در باب عقل و جهل چنين نقل ميكند: كسي آمد خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ و از عقل كسي تعريف كرد؛ در ضمن تعريف گفت: يابن رسول الله! اين فرد در وضو و نماز وسواس است. حضرت فرمودند: عجب عاقلي است كه تابع شيطان است و به اندازهاي تبعيّت او از شيطان معلوم است كه اگر از خودش بپرسند كه كارهاي تو كارهاي عاقلانه است يا كارهاي شيطاني، خودش هم ميگويد كارهاي شيطاني.[1]
به طور فشرده، درباره وسواسي سه بحث بايد بكنيم. يكي معناي وسوسه و اقسام آن. يكي هم اينكه وسوسه از كجا سرچشمه ميگيرد؛ و يك بحث هم اينكه اين صفت رذيله خطرناك را چطور بايد معالجه كرد.
رحماني
انسان دو نحوه خطورات دارد. يك نحوه مربوط به خدا است و آن بُعد رحماني انسان است؛ كه به آن الهامات رحماني و وحي ميگويند. افرادي كه رابطه با خدايشان محكم باشد، از اين نحوه خطورات زياد دارند. يعني در حالي كه ملائكه را نميبيند اما ملائكه به طوري كه اين نفهمد،به نحو خطور، حقيقت را در دل او مياندازد. از نظر قرآن و روايات به خوبي استفاده ميكنيم كه مؤمن الهام دارد. راه واقعي را ملائكه به مؤمن نشان ميدهند. اگر رابطه با خدايش محكم باشد، ميتواند به خودي خود راه را پيدا كند. و به اين الهام در قرآن شريف هدايت گفته شده است. يعني عنايت خاصّ خدا. در اول سوره بقره ميفرمايد: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الَمَ ، ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ»
اين قرآن، كه شكّ و شبههاي در او نيست، افراد با تقوي را هدايت ميكند. در همين سوره ميفرمايد: «هُديً لِلنّاسِ»[2] يعني قرآن هادي است براي همه.
«اِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً»[3]
پيامبر آمده براي هدايت همه. اما اين هدايتي كه در اول سوره بقره گفته شده، يعني الهام. يعني عنايت خاص خدا. در جاي ديگر ميفرمايد:
«قَدْ جآءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ و كِتابٌ مُبينٌ يَهْدي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ بِاِذْنِه وَ يَهْديهِمْ اِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»[4]
خدا به واسطهي اين قرآن، راههاي سلامتي را به انسان نشان ميدهد. اما نه به همه، بلكه به افرادي كه خدا از آنها راضي باشد. به افرادي كه دست عنايت خدا روي سرشان باشد. از ظلمتها آنان را به نور ميكشاند؛ و نور خدا در دلشان جلوهگر ميشود. «وَ يَهْديهِمْ اِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» راه راست، آن راهي كه منجر به بهشت ميشود، راه خداوند به واسطهي قرآن، به اينها نشان ميدهد. نظير اين دو آيهاي كه خواندم در قرآن زياد است كه مؤمن الهام دارد. مؤمن يك خطوراتي دارد كه به واسطهي آن خطورات ميتواند حقّ را از باطل و باطل را از حق تميز بدهد. به قول قرآن ميتواند راههاي سلامتي را پيدا كند.
معمولاً اين طور افراد در بنبستها نميمانند. هر چه رابطهي با خدا بيشتر باشد، اين الهامات بيشتر است. امام سجاد ـ عليه السّلام ـ به زينب مظلومه ـ عليها السّلام ـ فرمود:
«اَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ وَ فَهِمَةٌ غَيْرُ مَفَهَّمَةٍ»[5]
زينب جان! تو يك عالِمي هستي كه معلم نديدي و يك فهميدهاي هستي كه كس چيزي ياد تو نداده است. يعني اگر به مقامهايي رسيدهاي، به واسطهي تجلّي نور خداست؛ به واسطهي خطورات از عالم غيب و از طرف رحمن بر تو است. اين راجع به مؤمن.
نظرات شما عزیزان: